نام کتاب : حضورناب
نویسنده :بوبن
خوانده شده در : ۲۹/۳/۸۵
۱.مصیبت بزرگ آن است که آدم خیال برش دارد که چیزی میداند .
۲.دوست دارم با دستهایم تنه ی درختی را که از کنارش میگذرم ،فشار دهم !
نه برای آنکه از وجودش اطمینان پیدا کنم _چرا که در آن تردیدی ندارم _بلکه برای آنکه از هستی خودم اطمینان بیابم !
۳.بیماری * ، هرچه را که پدرم درباره ی دنیا و درباره ی خودش میدانسته پاک کرده است !
درست مثل اسفنجی که روی نوشته های تخته سیاهی کشیده باشند .با این همه ، بسیاری از جمله ها کاملا محو میشوند .
۴.شاخه ای شکست ،اما بلافاصله روی زمین نیفتاد .شاخه های دیگر آن را چندساعتی نگه داشتند و از آن پرستاری کردند .
۵.ما هرگز نمیتوانیم در مقابل مصیبت ، از کسانی که دوست داریم حمایت کنیم .
۶.آری،آری !به تو میگویم ! روزگاری جوان بودی و کمربندت را خودت می بستی و به جا که میخواستی میرفتی .
ولی به روز پیری ، برای بستن کمربندت ،باید به سوی دیگری دست دراز کنی و آنگاه او تو را به جایی خواهد برد که نمیخواهی .
۷.برای پدرم ظاهر بیمارا ن اهمیتی ندارد .بارها دیده ام که با رغبت در برابر کسانیکه وضعی نابهنجار دارند ، خم میشود
و به آنها میگوید : " شما چهره ی فوق العاده زیبایی دارید ،من هرگز این زیبایی را فراموش نمیکنم ."
این صحنه بارها حالم را دگرگون کرده و مرا به این فکر انداخته که من بیمارم ، نه پدرم !
*بیماری آلزایمر ،آنچه را که عمری آموزش و تربیت در نهاد یک شخص پدید آورده است میزداید و او را با عواطفش بیگانه میسازد .
سلام سحر جان
اول که بهت تبریک می گم
شروع وبلاگ نویس رو
-------------------------------------------------------
تو چکار به بقیه داری!هرچی دلت میخواد بنویس !
-------------------------------------------------------
عزیزم ما دو تا دختر هستیم چرا آخه اینجوری برام نوشتی ؟؟
من می خوام نظر بقیه بچه های وبلاگ نویسو هم بدونم
اتفاقاْ یه کتابی دارم می خونم از خانم آنجلیس
اسمش هست آنچه مردان باید درباره زنان بدانند
تصمیم دارم در باره اون و تجربیات خودم و دوستام تو اون زمینه بدونم
سلام سحر خانوم ... ممنون که سر زدی ... کار خیلی جالبی میکنی ... حداقل برای من که جالب بود ... منتظر پست بعدیت هستم .
عزیزم چرا سقوط فقط صعود ... مرسی به من سر زدی اگه بخواهی می تونم باهات تبادل لینک داشته باشم...
سلام.
ممنون که به وبلاگ درپیت من هم سرزدید.!!
راستی بهتون پیشنهاد می کنم که کتاب های جبران خلیل جبران و گابریل گارسیا مارکز.
را بخونید.
چون بسیار جذاب و دلنشین هستند...
بابای
mamnoOn ke oOmady
umm ketabe jalebi be nazar miad
hatman say mikonam bekhoOnamesh!
tc
felan ;)
سلام... کارتان خیلی خوبه. باز هم بهت سر می زنم. گاهی جملاتی است که می تواند برای سالها سرمشق زندگیمان قرار گیرد.
جبران خلیل جبران و علی شریعتی و صادق هدایت و تائو تچینگ و گابریل مارکز ... اسم های آشنا برای بزرگ روشنفکران خاموش و جوجه کتابخوان های وراج... که ناگهان با منابع عظیمی از جملات پر معنی رو به رو شده اند و با بلغور کردن طوطی وار آن ها بدون تامل در معنی اصلی سعی در پرش ناگهانی از حماقت به دانشمندی دارند... نخوانید و اگر خواندید از دسته ی اول باشید...
کتاب گورکن از جبران خلیل جبران رو توصیه می کنم... همچنین آخرین پیامبر از همین نویسنده... اما در ابتدای کار مناجات دکتر علی شریعتی را بخوانید تا از گزند احتمالی ورود به این دنیا در امن بمانید...
بدانی که نمیدانی خودش یه دنیا ارزش دارد ....
سلام خانومی . کار جالبی شروع کردی . آدم تشویق میشه حتما اون کتابها را مطالعه کنه . مبارک باشه وبلاگ جدیدت عزیزم . امیدوارم موفق باشی مهربون !!
سلام ... جالب بود ... البته قسمت اول رو نگرفتم چی بود .. به نظرم جمله ناقص میومد. ... موفق باشی ...