۶. هشت دقیقه تا برهوت

 

نام کتاب : ۸ دقیقه تا برهوت

نویسنده : ر.اعتمادی

خوانده شده در : ۱۰/۶/۱۳۸۵

 ۱. :من: وجود ندارد . همه ما دیرگاهیست که مرده ایم ! آیندگان هم مرده به دنیا می آیند .

فقط مشکل در ؛من ؛ است . اگر در آخرین لحظه ؛من؛ را بکشی در شماز زندگان جاویدی .

۲.دانه هنگامی که زیر خاک می رود در حقیقت با آزادی وداع می کند ُاما پس از گذراندن دوره ی زندان خاک است که سبز و شاداب و آزاد سر از زندان بیرون می کشد فضا  را از بوی و رنگ و عطر خویش زنده می سازد .

۳.مدام هرچیزی را به جزء جزء تقسیم می کنی و آن وقت برای هر جزء آن هزار فکر و خیال به جان خودت میندازی .چرا یکبار به ؛کل؛ فکر نمیکنی ؟!

کل را دریاب ! کل هستی را می گویم .آن وقت تمام ترست از جزئیات می ریزد .

وقتی قشنگترین تابلوها را به قطعات کوچک تقسیم کردی تابلو وحشت انگیزی از کار در می آید .